سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در تنگنا و سختی، دوستیِ درست، آشکارمی شود . [امام علی علیه السلام]

قصه هایی از بهلول

ارسال‌کننده : زینب در : 89/6/27 11:18 عصر

الاغ عمرش را به خلیفه داد:

بهلول روزی پای پیاده برجاده ای می گذشت.کاروان خلیفه(هارون الرشید)با

جلال وشکوه آشکار شد.خلیفه خواست،بااوشوخی کند.گفت:موجب حیرت

است که توراپیاده می بینم پس الاغت کو؟بهلول گفت:همین امروزعمرش را

داد به شما.

 

 انسان چیست؟

بهلول راپرسیدندانسان چیست؟

گفت:انسان سرزمین محدودی است که ازمشرق به تولد وازمغرب به مرگ منتهی می شود

فرق بین تولد ومرگ:.

بهلول راگفتند فرق بین تولدومرگ درچیست؟

بهلول گفت:در نوع گریستن(گریه).درتولدآدم

خود می گرید اما در مرگ دیگران می گریند..

 

وظیفه چشم آدمی :

بهلول را گفتند چشم آدمی را وظیفه چه باشد؟

بهلول گفت گاهی نگریستن وگاهی دیدن...




کلمات کلیدی : طنز، بهلول، مناجات

سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ
Susa Web Tools